یک؛

استاد بزرگواری تقریبا هر جلسه این جمله را از یک کتاب در کلاس نقل می‌کرد؛ شرکت‌های آینده، در حالی به سرتاسر جهان خدمات می‌دهند که کل نیروی انسانی شرکت یک نفر و نیم است؛ آن یک نفر و نیم، مدیر و سگِ مدیر هستند!!

 دو؛

در چند سال گذشته، هرگاه در جمع‌های دانشگاهی و غیر دانشگاهیِ مرتبط با  نوآوری و  کارآفرینی حرفی از “تولید” زدم، آنچنان با نگاه‌های سنگین مخاطبین مواجه شدم که گویی از موضوعی پیش از تاریخ و مربوط به عصر انسان ناندرتال سخن گفته‌ام.

سه؛

دیروز یک بطری پلاستیکیِ کوچک را برای کنجکاوی و عبرت‌ به قیمت ۲۵ هزارتومان خریدم.

توسط شرکت آلمانیِ سوناکس تولید شده و رویش نوشته محتویات آن را در ۲.۵ لیتر آب مخلوط کرده و به عنوان شیشه‌شور ماشین استفاده کنید.

چهار؛

احتمالا تولیدکنندگان آلمانیِ این محصول از آن شرکت‌های یک و نیم نفریِ آینده خبر ندارند و هنوز ابلهانه و ساده لوحانه در حال تولید این محصولات بی‌ارزش و‌ صادرات آن به سرتاسر جهان هستند.

پنج؛

مثل همه‌ مفاهیم وارداتیِ دنیای مدرن, مباحث اخیرِ کارآفرینی و نوآوری به  سرعت،  ناقص و  بی‌درنگ در کشور در حال گسترش است.

این گسترشِ  بی‌تامل با افسانه‌هایی از وضعیت اشتغال و کار و زندگی در جهان آینده همراه است.

شش؛

 دولت همچنان نسبت به لزوم ساماندهیِ وضعیت  تولید و  صنعت بی‌باور و در حال تشکر از اسنپ و تپسی و مامان‌پز و تخفیفان و …برای آنچه به آن  اشتغال‌آفرینی می‌گوید، است.

هفت؛

نتیجه‌ی این افسانه‌باوری‌های دانشگاهی و‌ وضعیت نابسامان و اسفناک “تولید” و “صنعت” در کشور، هدایت همه‌ی استعدادهای کارآفرینانه‌ به سمت استفاده از ظرفیت‌های  فضای_مجازی برای کارآفرینی‌های خدماتی(عمدتا در حوزه‌ی  دلیوری) برای دستیابی به بیشترین سود در کمترین زمان خواهد بود.

هشت؛

آسیبی که این وضعیتِ انحرافی به فرهنگِ تولید و کارِ مردمِ این سرزمین خواهد زد، بزرگ‌تر و دهشتناک‌تر از هر خسارت دیگری خواهد بود.