امروزه آموزش سواد رسانه ای از علوم پایه ضروری تر است
این روزها رسانه و شبکههای اجتماعی با همه ابعاد زندگی مردم عجین شده است و همین، سواد رسانهای را در ردیف آموزشهای ضروری قرار میدهد. اما چرا در این حوزه کلیدی دچار ضعف هستیم؟
این روزها در دست داشتن تلفن همراه دیگر کودک و پیر و جوان نمیشناسد؛ مخصوصا از وقتی کرونا آمده و از مدرسه و دانشگاه و اداره تا دیدارهای خانوادگی همه در فضای مجازی برپاست. برای همین، دانش و مهارتهایی که به حضور آگاهانه در این فضا کمک میکند، بیشتر از هر زمان دیگری ضرورت دارد. مخصوصا آنکه از یک سو در کشورمان نظارت موثری بر فضای مجازی وجود ندارد و از سوی دیگر به شکلی افسارگسیخته محتواهای مضر و آسیبزا در این فضا در حال انتشار است. همه اینها یعنی باید فکری به حال آموزش گستردهتر و جدیتر سواد رسانهای بهعنوان یکی از پایهترین و اساسیترین نیازهای امروز جامعه کرد.
برای آسیبشناسی کاستیهای موجود در آموزش سواد رسانهای کشور، میزگردی با حضور «محمد صادق باطنی» دبیر المپیاد سواد رسانهای کشور، «محمدصادق افراسیابی» معاون مرکز فناوری اطلاعات و رسانههای دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و «صالح اصغری» مدیر کلینیک تخصصی مادر،کودک و فضای مجازی ترتیب دادهایم که در ادامه میخوانید.
اولین و مهمترین قدم، آشنایی با ابزار شناختی مخاطب است
محمد صادق باطنی، در ابتدا با اشاره به خواستگاه سواد رسانه ای در دنیا گفت: بر اساس مطالعات دانشمندان رفتار از شناخت نشات میگیرد و شناخت ریشه در ابزار شناختی افراد دارد. درواقع تفاوت رفتارها و گرایشها بهخاطر تفاوت در ابزار شناختی است. همین ابزار شناختی میتواند امیرالمومنین (ع) را برای یک عده پیشوا کند و برای عدهای منجر به شناختی از ایشان شود که که بعد از شهادت ایشان در مسجد بگویند مگر امیرالمومنین (ع) نماز میخواند ؟! پس ابزار شناختی عنصری مهم است که ما در تحلیل رفتارهای اجتماعی به آن توجه نمیکنیم.
در مسئله قتل رومینا اشرفی توسط پدرش، عدهای از افراد جامعه از مسئله حقوق زنان به موضوع میپرداختند که چرا در کشور به حقوق زنان توجه نمی شود، عدهای دیگر از منظر خشونت علیه کودکان به بحث ورود کردند .و هرکس از یک منظر به بحث ورود کرد. اما در آن زمان یک ویدئویی از گفت و گو با عموی رومینا منتشر شد که جملات جالبی داشت. او در بخشی از آن ویدئو گفت: «رومینا تلفن همراه نداشت، وقتی که بحث سامانه شاد مطرح شد ما یک گوشی در اختیار او قرار دادیم. این باعث شد رومینا وارد اینستاگرام شود و یکسری لایو در صفحه اینستاگرامش منتشر کند. پدر رومینا با دیدن این لایوها دیوانه شده بود و نمی دانست چکار باید بکند.»
حالا با این تحلیل میتوان گفت جامعه پس از کشته شدن یک دختربچه توسط پدرش به دنبال ریشه یابی مسئله است اما در جاهای غلطی به دنبال آن میگردد و هیچ کس از این زاویه به موضوع نگاه نمیکند که یک موجود جدید به اسم تلفن هوشمند وارد زندگیها شده، که افراد به غیر هوشمندانهترین حالت ممکن از آن استفاده میکنند. اینجاست که کلید واژهی سوادرسانهای در جامعه برجستهتر می شود. پس سواد رسانهای را باید در نقطه شناخت نسل جدید از طریق ابزار شناختی آنها (تلفنهای همراه) و شناساندن شیوه جدید زندگی به نسل جدید از طریق شناساندن ابزارشناختیشان به آنها دید.
سواد رسانهای میتواند بهترین زبان گفتوگو با نسل جدید باشد
باطنی ادامه داد: نکته مهم دیگری که وجود دارد این است همه ما در آموزش سوادرسانهای به فرزندانمان دچار یک خلاء هستیم. فرزندان ما با ابزار شناختی خود یعنی تلفنهای هوشمند زندگی میکنند و به نوعی شبانه روز آنها درون این تلفنها میگذرد و خیلی اوقات تلفنهای هوشمند تبدیل به پدر، مادر و سرپرست آنها نیز می شود. به طوری که سوالات خود را از گوگل و موتورهای جستجو میپرسند و قوت قلب و دردودلهای آنها محدود به شبکههای اجتماعی می شود. از این رو یکی از اشتباهاتی که ما در بعضی مواقع با آن مواجه میشویم این است که برای افرادی که در حال زندگی کردن با یک عنصری هستند، آموزشها و توصیههای لحظهای تجویز میکنیم و به مصاف آن میرویم. نسل نو در رسانهها و ابزارهای شناختی جدید زندگی میکنند و حتی یکسری از افراد را به این واسطه میپرستند و ما فقط از دور به آنها میگوییم این کار را بکن یا این کار را نکن ؛ مثل بچهای که مشقهایش را انجام نمیدهد به این خاطر که از آن لذت نمیبرد.
پس ریشه ورود به حوزه سوادرسانهای یک رفتار است. ما برای اینکه بتوانیم این رفتار را بشناسیم باید درباره آن شناخت پیداکنیم. برای پیدا کردن شناخت باید ابزار شناختی آن را به خوبی بشناسیم. پس از شناخت ابزار شناختی، زمان مناسبی فراهم می شود که با انسانهای جدید و رفتارشان مواجه شویم؛ و برای اینکه با رفتار نسل جدید آشنا شویم باید با آنها زندگی کنیم ویا حداقل این حس را به آنها منتقل کنیم که ما زندگی شما را می شناسیم و دنیای شما را درک می کنیم .اگر این طور عمل کنیم سواد رسانه یکی از بهترین زبانهای گفت و گو و مفاهمه با نسل جدید خواهد بود.
گلوگاه اصلی آموزش سواد رسانهای، سیستم آموزش رسمی کشور است
صالح اصغری با اشاره به این نکته که اثربخشی فعالیت هایی از جنس آموزش عمومی و جامعه پذیری شهروندان جز از مسیر آموزش رسمی کشور خاصه آموزش و پرورش نمی گذرد، بیان داشت: صرف زمان و هزینه در سایر سطوح به هیچ عنوان جایگزین کیفیت بخشی به فعالیتهای آموزش و پرورش نمی شود.در کنار حمایت و تقویت از نظام آموزشی کشور بهره گیری از ظرفیتهای مردمی وسازمانهای مردم نهاد تا حدی اثرگذار خواهد بود.
قریب به چهارسال است که کتاب تفکر و سوادرسانهای را در مدارس تدریس می شود، علیرغم اینکه این اقدام در آن برهه زمانی اگر چه دیرهنگام ولی شروعی خوبی بود ولی نتوانست نیازهای برخواسته از بستر جامعه را پاسخ دهد. عدم به کارگیری نیروهای تخصصی برای تدریس آن، عدم تولید محتوای پشتیبان و آموزشهای تخصصی برای مربیان،جایگذاری نا مناسب این واحد درسی به طوری که برای دانش آموز مقطع متوسطه دوم که حال و هوای کنکور دارد و از سویی دیگر پانزده سال را با رسانه بدون آموزش پشت سر گذاشته است چندان مناسب نیست.
لذا برای بهبود وضعیت سواد فضای مجازی درکشور ابتدا جایگاه دانشگاهها با تولید ادبیات تخصصی و ریلگذاری اصیل علمی مقدم خواهند بود و سپس با تقویت جایگاه نظام آموزش رسمی و تولیدات رسانهای برای کودکان در سنین پایین اهمیت قائل شویم.
از بستر کلیدی «شاد» برای آموزش سواد رسانه ای غفلت شده است
محمدصادق افراسیابی با اشاره به وظایف بخشهای مختلف دولت در این خصوص، گفت: مسئله دیگری که وجود دارد این است که قسمتهای مختلف مجموعه دولت برای افزایش سوادرسانهای مردم با خودهم افزایی ندارند. یکی از مجموعه هایی که میتواند کمک کند محتوای تولید شده در سایر بخشها توزیع شود و به دست مخاطب برسد آموزش و پرورش است.
به طور مثال برنامه شاد یک بستر مناسب برای انتشار محتوای تولید شده و تایید شده توسط وزارت ارشاد است. اما متاسفانه ورود این نوع مطالب به آموزش و پرورش یک پروسه طولانی و طاقت فرسا دارد. درحالی که در مدرسهها معلم به راحتی می تواند در اینستاگرام فعالیت کند و حتی دانش آموز را با خود به اینستاگرام ببرد؛ یعنی در ظاهر فضای آموزش و پرورش خیلی بسته بنظر میرسد ولی از سمت دیگر معلم دستش باز است و نظارتی بر رفتار معلمان در اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی وجود ندارد. در واقع میتوان گفت معلم یک الگو برای دانش آموز محسوب میشود و با رفتارهای تنبیهی و تشویقی نرم خود حتی نظیر لایک کردن، دانشآموزان را به سمت سوهای مختلف سوق میدهد. از این جهت آموزش و پرورش برای رفع این مشکل باید معلمهای نخبه را جذب کند، از نظرمالی آنها را تامین کند و بر رفتار آنها در مدرسه و فضای مجازی نظارت دقیق داشته باشد در اینصورت است که معلم میتواند نقش خود را در راستای نهضت سوادآموزی رسانهای به خوبی ایفا کند.
آموزش و پرورش در ارتقاء سواد رسانه ای کوتاهی کردهاست
صالح اصغری با اشاره به پتانسیلهای مدرسه و دانشگاه گفت: من همچنان حلقه مفقوده اصلی را در نظام آموزش رسمی کشور می بینم به عنوان مثال قریب به 10 ماه از ورود کرونا به کشور میگذرد و در این مدت همهی مدارس و دانشآموزان به استفاده از آموزشهای مجازی رو آوردهاند اما آیا به اندازهای که به مجازی شدن آموزشها اهتمام ورزیده می شود به مسئله صیانت از حقوق کودک آنلاین، بهزیستی دیجیتال، ایمنی و سلامت دیجیتال و استفاده درست از فضای مجازی توجه شده است؟ بستر فرهنگی کشور ما با مفاهیمی چون سلامت دیجیتال، تربیت فناورانه و رسانهای ارتباط بسیار خوبی برقرار می کند و آموزش و پرورش کشور می بایست برنامه جدی دراین خصوص تدوین نماید.با نگاهی به فعالیتهای انجام شده در سایر کشورها در دوران کرونا اهتمام به این مساله در کشور بیش از پیش مینماید.
نکته بسیار مهمی که در خصوص تقویت جایگاه سواد رسانه و فضای مجازی بسیار مهم است نحوه برقراری ارتباط کودک و نوجوان با این فضای گفتمانی است.متاسفانه سواد رسانهای در کشور ما بیشتر آمیخته با رویکردهای سلبی است و نگاه هولناک به فضای مجازی به مثابه بستر نابه سامانی فرهنگی و تربیتی در نظر گرفته می شود.این درحالی است که نسل زد و کودکانی که ورود به دوره پیش نوجوانی را تجربه می کنند زیست بسیارهمدلانهای با انواع ابزارها و گجتها دارند لذا پیشنهاد بنده به عنوان یک پژوهشگر و معلم که با نوجوانان ارتباط زیادی دارم این است که طراحیهای آموزشی باید به گونهای باشد که مهارتهای زیست ناظر به فضای مجازی را در دستور کار قرار دهد.
در حوزه سواد رسانه به یک بازنگری اساسی نیاز داریم
محمد صادق باطنی در ادامه با تأکید بر تغییر جدی فضای آموزشی گفت: زمانی این قاعده وجود داشت که دانشآموزان نباید موبایل به مدرسه ببرند، اما امروز این مدرسهها هستند که وارد موبایلها شدهاند و در دست داشتن تلفن همراه تبدیل به یک امر فراگیر شده است به طوری که استفاده از تلفن همراه وارد رده سنی 6 تا 7 سال شده و بچهی 6-7 ساله یک تلفن همراه در اختیار دارد یا اگر در اختیارش نباشد تلفن همراه مادر یا پدر چندین ساعت در روز دست بچه است. آن چیزی که ما تا دیروز میگفتیم نباید بچههای زیر 15 سال تلفن همراه داشته باشند و کودکان زیر 18 سال با رعایت یکسری نکات اجازه استفاده از تلفن همراه را دارند، به طورکلی رنگ باخته است. پس بحث سوادرسانهای را باید فراتر از سامانه شاد دید. این موضوع باعث شده است در حوزه سوادرسانهای نیاز به یک بازنگری اساسی باشد.
آموزش سوادرسانهای از نان شب واجبتر است
دبیر المپیاد سواد رسانهای کشور در ادامه صحبتهای خود افزود: با اتفاقاتی که در این مدت درباره آموزش مجازی و سامانه شاد افتاده است باید از خواب زمستانی بیدار شویم و بدانیم که آموزش سوادرسانهای از آموزش علوم پایه (ریاضی و فیزیک و …) ، پایهایتر است. و در واقع امروز علوم پایه سوادرسانهای که علومی مانند ریاضی و فیزیک و فارسی بر روی آن مینشیند. با شیوع کرونا و مجازی شدن آموزشها به نقطهای رسیدهایم که به بچههایی که تا دیروز اجازه استفاده از موبایل را در مدرسه نداشتند بگوییم با موبایل وارد مدرسههای خودتان شوید. به همین دلیل آموزش سوادرسانهای باید تبدیل به الویت اول شود و از روز اولی که بچهها به مدرسه میروند برای آن برنامهریزی کرد. امروز بچهها در خانه هستند و هر سرگرمی که برای آنها تعریف میشود در محیط خانه است. سرگرمیهای آنها از بازیها و فعالیتهای فیزیکی به بازیهای رایانهای، استفاده از تلفنهمراه و دیدن فیلم و سریال تغییر پیدا کرده است.
در این شرایط آموزش سوادرسانهای به دانشآموزان و والدین از نان شب واجب تر شده است. اگر تا دیروز میگفتیم خداروشکر که در پایه دهم و یازدهم کتاب آموزش سوادرسانهای داریم امروز باید فریاد بزنیم که حواستان هست در خانهها چه اتفاقی می افتد؟ حواستان هست که سبک جدید زندگی سبب شده است فرزندمان دیگر همان 6-7 ساعت فرصت ارتباط حضوری در مدارس را ندارند؟
حواستان هست همه ارتباطات بچههای ما در زندگی شبکهای و شبکههای اجتماعی خلاصه شده است؟ حواستان هست بچههای ما چیزی به نام خیال ندارند و فقط نا واقعیتهای رسانهای را در ذهن خودشان جایگزین خیال و قوه خیال میکنند؟ حواستان هست بچههای ما از خانه و منزل بدون هیچ نظارتی به همه دنیا سفر میکنند و پدرمادرها اگر از نظر سوادرسانهای عقب تر از فرزندان خود نباشند از آنها جلوتر هم نیستند؟ بحث ما فراتر از این است که بگوییم که کاش در سامانه شاد اتفاقی برای سوادرسانهای بیافتد. اگر تا دیروز نقش معلم در رشد یک فرزند 30 تا 50 درصد بود امروز سهم او به 10-20 درصد رسیده است و اهمیت آنچه در خانهها اتفاق میافتد باید هزار برابر شود.
بیتوجهی وزارت ارتباطات به سوادرسانهای
باطنی به ضعف در اختصاص بودجه به آموزش سواد رسانهای اشاره کرد و افزود: از منظر اقتصادی، برای مسئلهای به نام اینترنت ابر شرکتی به عنوان شرکت زیرساخت در وزارت ارتباطات تاسیس میشود و در آنجا برای توسعه زیرساخت برنامه ریزی بلندمدت و هزینههای گزاف در حد چند ده میلیارد انجام میشود تا زیرساخت دسترسی به اطلاعات و ارتباطات گسترش پیدا کند.
همچنین وقتی به حوزه ساخت دستگاهها و تجهیزات میرسیم دوباره هزینههای چند ده میلیاردی داریم . وقتی در مقام مصرف صرف قرارداریم همنیطور میلیاردی هزینه میشود، اما وقتی که قرار است مخاطب در مواجهه با این پیامها یک سپر دفاعی داشته باشد و به حوزه توانمندسازی ، مجهزکردن و ایجاد سپر دفاعی برای مخاطب که میرسیم هزینهها بسیار ناچیز و کم میشود. در کشور ما چند صد میلیارد برای مصرف و توسعهی رسانهها و دسترسی به آنها هزینه میشود. اما وقتی که مخاطب باید در این کنش فرهنگی مجهز به ابزار سوادرسانهای شود هزینههای ناچیزی برای آموزش آن صرف میشود.
باید به سمت عمومیسازی برویم
محمدصادق افراسیابی در ادامه صحبتهای خود با اشاره به خلاءهای موجود در حوزه آموزش سوادرسانهای گفت: سوادرسانهای مسئلهای از جنس پیشگیری است، به همین دلیل استقبال مردم نسبت به این دست مسائل مانند پیشگیری از ابتلا به بیماریهای مختلف، کم است. رسانهها برای مردم جذاب و لذت بخش هستند و ما میخواهیم با آموزش سواد رسانه ای فرد را در برابر آسیبهای این رسانهها واکسیناسیون کنیم، به همین دلیل اقبال عمومی به این مسئله کم است. همچنین در میان کسانی که دورههای آموزشی سوادرسانهای را شرکت میکنند و ظاهرا هم به آن علاقه دارند، تنها گروهی از ایشان به مسائل مرتبط با سوادرسانهای توجه میکنند و درواقع تنها آموختن سوادرسانه به این معنی نیست که رفتار آنها نیز مطابق با آموزههای سوادرسانهای باشد.
درنتیجه می توان گفت بخشی از بیتوجهی مردم به سوادرسانهای به این دلیل است که جنس سوادرسانهای از جنس پیشگیری و پرهیز است از این رو اقبال عمومی به آن کمتر است و بخش دیگر مربوط به این است که همه کسانی که سوادرسانهای را میآموزند و حتی آن را تدریس میکنند به درستی به آن عمل نمیکنند.حالا ما قصد داریم با عمومی سازی سوادرسانهای خلاف جریان غالب به مخاطب یاد بدهیم که خودکنترلی داشته باشد. برای آن بخش از جامعه که علاقمند هستند هم برنامهای وجود ندارد و آنها را رها کرده ایم. پس ما باید حداقل دایره کار را گسترش دهیم تا این مسائل به اندازهای که ممکن است به گوش افراد بخورد.
پلتفرمهای داخلی دغدغهای در این حوزه ندارند
افرسیابی در ادامه با اشاره به پتانسل پلتفرمهای داخلی افزود: یکی از چالشهای پیشرو برای آموزش سوادرسانهای کمبود محتوای جذاب در این حوزه است اما گاهی هم محتوای مناسب و جذاب وجود دارد ولی بستر نشر مناسب برای آن وجود ندارد. معمولا پس از تولید یک محتوا در زمینه سوادرسانهای برخی از ارگانهای مردم نهاد به صورت خودجوش برای انتشار این محتوا اعلام آمادگی می کنند اما مسئله اینجاست که برای افزایش سوادرسانهای مردم، حاکمیت باید فراتر از این عمل کند.
در حال حاضر بخشی از مخاطبان در پلتفرمهای داخلی هستند اما متاسفانه برای افرادی که وارد این پلتفرمها می شوند هم هیچ برنامهای برای افزایش سواد رسانهای آنها وجود ندارد. پیشنهاد ما این است که پلت فرمهای داخلی موظف شوند که بخشی از ظرفیت تولید و نشر محتوای خود را به سواد رسانهای اختصاص دهند و حتی بخشی از درآمدهای خود را به افزایش سواد رسانهای کاربران اختصاص دهند.
نظرات کاربران